باید بدونم که چرا ..چرا وقتی این همه اتفاق وحشتناک و درد ناک برام افتاده...چرا وقتی مثل دیوونه ها از خواب میپرم...وقتی صدای قلبمو میشنوم وقتی دستام یخ میکنه...چرا تهش یه حسی مثل منتظر همه ی اینا بودن دارم...
دنیای من پر از ترس و استرس و نگرانیه
به خداوندی خدا قسم میخورم که همینه...
حرف هایی برای نگفتن...برچسب : نویسنده : 6migozaradf بازدید : 6